صداهای مهجور

موقع خواندن این متن از جناب ادهمی، همه آن صداها در دورترین نقطه‌های ذهنم شنیده می‌شد. از نقطه‌ای که فراموشش کرده بودم. شاید انتخاب کردم که چه صداهایی را به خاطر بسپرم. صداهایی که به نظر ماندگارترند و یا ارزشمندتر. انگار ذهنم یک نگهبان گذاشته سر یک دو راهی و بعضی صداها را میفرستد توی […]

موقع خواندن این متن از جناب ادهمی، همه آن صداها در دورترین نقطه‌های ذهنم شنیده می‌شد. از نقطه‌ای که فراموشش کرده بودم. شاید انتخاب کردم که چه صداهایی را به خاطر بسپرم. صداهایی که به نظر ماندگارترند و یا ارزشمندتر. انگار ذهنم یک نگهبان گذاشته سر یک دو راهی و بعضی صداها را میفرستد توی خانه ذهن که همیشه شنیده بشوند و یک سری را که ظاهرا بی‌اهمیتند و میفرستد توی یک صندوق بزرگ ته سیاهچاله خاطره‌ها.
بعد با یک جرقه، صداهای زندانی، زور میزنند تا فرار کنند اما نایی ندارند؛ چون ما نخواستیم که قدرتمند باشند.
اما امروز با خواندن متن آقای ادهمی همه آن صداها دست به یکی کردند و متحد شدند و قفل صندوقچه را شکستند. شورش کردند و از راهی که فرستاده شده بودند، برگشتند و از دو راهی رد شدند و آمدند توی خانه ذهن. آمدند تا جای خودشان را دوباره پیدا کنند و بشوند پای ثابت دورهمی‌های ذهن. آمدند تا دوباره دنبالشون بگردم و پیداشون کنم از لابلای صداهای ناهنجار عصر مدرن؛ صداهایی که شبیه زورگیرهای لاتی هستند که حتی به نگهبان سر دوراهی هم رحم نکردند و یک راست آمدند و صاحب خانه شدند.
میخواهم وسط این همه اصوات بلند که مثل آسمانخراشهای سر به فلک کشیده، نمای آسمان را هم گرفتن، دنبال یک جوانه‌ی آشنا بگردم. میخواهم لابلای همه صداهایی که دوست ندارم و مجبور به شنیدنشان هستم، قدم بزنم و مکث کنم و صداهایی را بشنوم شبیه همان صداهای مهجور روح نواز. میخواهم مابین صدای مانند جیغ زن همسایه، مفت گویی‌های آدم‌های دور از آتش، خزعبلاتی که زیر سنگینی نام موسیقی در حال فرو ریختن است و تمام صداهای ناهمخوان با جانم که گوش را وادار به شنیدنشان کردم، صدای کلمه‌ها را بشنوم که از زبان کودکی شنیده می‌شود و از قلمِ اهل دلی چکیده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز